جمعه ام دلبر میخواست دو فنجان چای میخواست یا دو فنجان قهوه ڪنار تووو یک لبخند ریز گوشہ ی لبت همینها ڪافی بود تا حال دل جمعه ام ڪوک شود اندکی مکث و بعد دوستت دارم های فراوان همین است که زل میزنم به پنجره و چای از دهان میافتد ندارم نبود که دلگیر شدم ڪاش با من بودے ڪاش اما با تو بودن حرف است من بدون تو خیلی ناقصم بدون تو خیلی غمگینم بدون تو خیلی عصبیم بدون تو میخوام کل دنیارو خراب کنم بدون تو نمیخندم بدون تو خیلی خستم بدون تو شیرکاکائو واسم تلخه بدون تو دنیا واسم معنی نداره بدون تو دیگه ماه برام پشت ابرا قایم میشه بدون تو هوا دلگیره بدون تو نمیشه بمون برام باشه تعریف من از خوشبختی یعنی وجود تو توی زندگیم تعریف من از عشق یعنی عشقه تو توی رگام جریان داره تعریف من از زیبایی یعنی اون دوتا چشمات تعریف من از بزرگترین دارایی یعنی قلب کوچولوت بزرگترین دارایی منه تعریف من از آرامش یعنی تو توی بغلم باشی و تکون نخوری تعریف من از قشنگترین آواز یعنی صدای نفسات از رگگردنم بهم نزدیکتر باشه هر وقت بهم گفتن : چقد دوسش داری مثل آقای فردوسی جواب می دهم اونقدر که جهانم نیَرزد به یک موی تو حل میشود شکوهِ غزل در صدای تو ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو هر شب به روز آمدنت فکر میکنم هر صبح بیقرارترینم برای تو
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|